خانم اكرم منتظرالظهور
تجربه كارآفريني :
خانم دكتر اكرم منتظرالظهور،متولد سال ۱۳۳۶ دارای درجه دکترا در رشته علوم تربيتی،
مؤسس و مدير مركز مشاوره بصيرت ومديرعامل موسسه پويا پژوهش- اصفهان
به نام خدا
زباغي باغبان ما را همي بوي بهارآيد كليد باغ ما را ده كه فردامان به كار آيد
خيلي خوشبخت هستم كه اين فرصت با كمك خداوند منان فراهم شده تا به بهانهي دوستي دور هم جمع بشويم، تا با انگيزه و علاقه بيشتر بتوانيم به فعاليتهايمان ادامه دهيم. من با توجه به اين دو روز و بهرهمندي از ايدههاي بسيارقشنگ و پوياي خانمها در اين جا شرمنده هستم كه بخواهم راجع به خودم حرف بزنم.
به هر صورت برحسب وظيفه مقرر شده، من اكرم منتظرالظهور هستم، دكتراي علوم تربيتي، براساس شرايط خانوادگي و به دليل داشتن پدري بسيار مهربان و رشد دهنده و در مقابل، مادري بسيار مضطرب و ضعيف پندار در ۱۵ سالگي ازدواج كردم. هميشه به ياد اين جمله پدرم ميافتم كه وقتي من را در موقعيتهاي مختلف ارزيابي ميكرد ميگفت: باباجان فرقي ندارد زن يا مرد، آدم بايد رشيد باشد. با وجود اين كه من بعد از ۲ برادر بودم ولي پدرم توجه خاصي به موقعيت من به عنوان يك دختر داشت. در زمينه فعاليتهاي تحصيلي و ادامه مسائل زندگيم، همسرم و فرزندانم كه دو دختر و يك پسر هستند هميشه به عنوان يار و همراه با من بودهاند. هميشه سعي داشتم با خودم اين جمله را تكرار كنم: “آري به سعي جهان ميتوان گرفت“. طي سالهايي كه به خصوص بحث جوانان و تشكيل مراكز مربوط به آن و تشكيل “مركز ملي جوانان“ مطرح بود. براساس ايده و انگيزهاي كه داشتم و در حالي كه هم دانشجو بودم و هم سه تا فرزند داشتم، علاقه خاص من نسبت به اين مسئله باعث شد كه به دنبال ايدهام بروم و نهايتا“ مجوز مركز مشاوره اي را در اصفهان بگيريم كه به عنوان اولين مركز مشاورهاي بود كه در بخش غيردولتي توسط يك زن اداره ميشد.
با موانع و مشكلات بسياري كه همه از آن مطلع هستند درگير بودم به طوري كه بارها ناچار شدم چارچوب كار و تيم كاريم را تغيير بدهم. حتي در موقعيتي كه بحث و شعار مربوط به جوانان بود در مورد محلي كه ميخواستم، دچار مشكلات و مضيقههاي خاص بودم. با مديران كل استان، با مديران صنايع به عنوان سازمانهاي توليدي و پردرآمد گفتگو كردم تا نهايتا“ توانستم در سال ۷۷ مركز مشاوره غير دولتي را در اصفهان راه بياندازم .يكي از مسائل و مشكلات ،با توجه به استقبال بي نظير خانوادهها و افراد وافزايش روزافزون مراجعان، همين باور نداشتن توانمنديهاي زنان بود به طوري كه بعد از دو سال تحمل فشارهاي مختلف مالي و نبود امكانات و جور كردن تيم كاري، چون كاري ناشناخته بود، و جامعهاي كه تازه داشت مسائل جوانان و موضوعات مربوط به آن را باور ميكرد، زماني كه كمي از فشارهاي مالي ما كاسته شد و توانستيم مشكلات را آسان كنيم، با تغيير يك مديرعامل، ديدگاه به كلي عوض شد و من يك دفعه از نظر موقعيت محل كار تحت فشار قرار گرفتم و بايد ساختمان را به طرف قرارداد كه شركت ذوبآهن بود پس می دادم. خيلي موقعيت نگران كننده اي بود، به دليل اين كه ما از نظر جا و موقعيت كاري شناخته شده بوديم .بالاخره وقتي موفق شدم از مديرعامل جديد وقت بگيرم از ايشان خواستم كه درباره انسانهايي كه توليد بهتر ميكنند فكر كند و اين كه ما از طريق آرامش فكر و آرامش خانواده آن ها ميتوانيم توليد فكر بهتر داشته باشيم.
ايشان جواب دادند: “ ما ميخواهيم آهن توليد كنيم و آهن توليد ميكنيم، من نميدانم بحث انسان چيه؟ “ نهايتا“ ، يك مكان ديگري را از لحاظ اين كه نزديك باشد گرفتم و دفتر كاري را تشكيل دادم.
موانع زيادي برسرراه ايجاد ميكردند، طوري كه وقتي من ميخواستم يك دفتر ديگر بازكنم،حتي تا شعاع چندكيلومتري مراكزي كه قبلا“ تاسيس شده و به دليل مشكلات اقتصادي تعطيل شده بودند ،به من اجازه دفتر نميدادند. جالب بود كه بعد از گذشت چندسالي كه كار ما به صورت خاصي مورد توجه قرار گرفت و زماني كه مراجعه و درخواست مكرر داشتيم، مجوز مراكزي را در چند قدمي ما و با تصور اين كه كار ما طوري است كه با وجود همكارهاي ديگر دچار مشكل ميشويم، دادند. نهايتا“ هر راهي كه من ميرفتم طوري بود كه احساس ميكردم انگار ميخواهند مانعهايي ايجاد كنند كه من از پا در بيايم.
طوري كه سال گذشته براساس تعرفه دولتي، ما يك مجوز تعرفه خاصي را داريم، به دو تا از خانمهايي كه تازه در شعاع خيلي نزديك به ما مجوز داده بودند وارد قراردادي كردند كه به طور پنهاني ۲۵% زير تعرفه معمول كشوري بود، با اين تصور كه نهايتا“ باعث شود من از پا دربيايم. هرجائي ميرفتم سازمانهاي مختلف با استقبال و اين كه چقدر اين خدمات مورد نياز جوانهاست و مي تواند باعث تغيير نگرش افراد بشود روبرو ميشدم، به اين ترتيب بود كه من مصممتر شدم كه به كارم ادامه بدهم.
تا اين كه در سال ۱۳۸۲، براساس يك تصميمگيري در مسائل بودجه، كه ۲۵ صدم درصد بودجه كشور در هر سازماني قرار شده بود كه به زنان اختصاص داده بشود، مشاور بانوان سازمان آموزش و پرورش اصفهان در تماسي تلفني با من اظهار داشتند كه ما طرح هايي را به سازمان مديريت ارائه دادهايم ولي همه طرحها برگشته است ، فرصت كمي داريم ، بودجه بي نظيري است اگر بتوانيم آن را جذب كنيم. من گفتم خوب من بايستي در جلسه اي باشم كه بدانم چه محتوايي مورد نياز است. در جلسه استانداري شركت كردم و ديدم بحث در مورد كيفيت بخشي زنان است. آن خانم تصورش يك بحث زنانه- مردانه بود و فكر ميكرد چو ن كارشناسان سازمان برنامه و بودجه مرد هستند ،با اين بودجهها مخالفت كردهاند و هيجان خاصي را نشان ميداد. من با آرام كردن ايشان سعي كردم در مورد موضوع كيفيت بخشي توضيح بدهم و بعد كارشناسان سازمان برنامه گفتند: دقيقاً آن چه مد نظر اين خانم است يعني مهارتهاي زندگي، طرح مهارتهاي بهداشت روان، مهارتهاي خود مديريتي و نهايتاً مهارتهايي را كه بتواند باعث كارآفريني بشود مد نظراست.
با تلاش هاي بسيار اين بودجه جذب سازمان آموزش و پرورش اصفهان شد. در مورد دارائي هم همين طور، تعدادي از زناني كه در دارائي بودند طرحي را خواستند، من يك طرح بهداشت روان و مهارتهاي زندگي براي آنها طراحي كردم و بودجه آنها جذب شد. به محض اين كه بودجه ها جذب شد ديگر هيچ يك حاضر نبودند با من همكاري كنند، با وجود اين كه من متن پيش نويس (Proposal) آن ها را تهيه و كيفيت اجراي آن را مشخص كرده بودم. اين قضيه را دنبال ميكردم، زيرا اين طرحها، ضرورتهايي هستند براي توليد فكر، مهارت و باور به توانمند بودن براي زنان. اما به دليل باور نداشتن يك زن به عنوان مجري اين طرحها و چون بيش از ۱۸۰ ميليون تومان بودجه جذب سازمان آموزش و پرورش اصفهان شده بود طرحها را به آقايان سپردند.
در مورد بعضي از طرحهابه عنوان مثال، طرح كارآفريني همان گونه كه طي اين ۲ روز متوجه شدم، توجه به كارآفريني نه به شكل يك تيتر يا درس بلكه به صورت يك حركت دروني و جستجوگر تا چه اندازه حائز اهميت است. من نيز قصد پياده كردن اين طرح را به شكل يك سمينار يك روزه داشتم، با دعوت از يك استاد و تعدادي حاضرين زن و مرد سميناري به صورت فرماليته برگزار شد.
طرح بهداشت روان به عنوان يك بخشنامه به تمام ادارات استان منتشر شده بود و باعث تعجب همه بود كه اين طرح چيست؟ من مسئله را پيگيري كردم. هر جايي كه تماس گرفتند من خودم به عنوان مدرس رفتم و نهايتاً توانستم تا هفته گذشته بر بخشي از اين كار به طور خودجوش نظارت داشته باشم و اجراي آن را دنبال كنم. از آن جايي كه اين فرصت بسيار كم پيش ميآيد مجبور شدم وقت بگيرم و پيش رئيس سازمان آموزش و پرورش استان اصفهان بروم و براي ايشان توضيح دادم كه واقعاً من خيلي متأسفم كه چرا يك تيم نظارتي قوي نگذاشتيد. بارها درخواست كردم كه اين يك كار نويي است، گفتند: بله، من واقعاً قبول دارم چون اصلاً باعث شده كه ديد افراد اين سازمان نسبت به آموزشهاي ضمن خدمت عوض شود.
درخيلي از كارگاهها كه كار آموزشي داشتيم همه تعجب ميكردند كه مثلاً ما ۲۵ سال است كار ميكنيم و تا حالا چنين چيزهايي اصلاً به گوشمان نخورده و نفهميديم اين ها يعني چه؟ مثلاً من مهارتهاي خودمديريتي براي دوره ابتدايي را براساس ضرورت اين كه آنها در حال پرورش كودکان و نوجواناني هستند كه قرار است از حق خودشان دفاع كنند و ابراز وجود نمايند، تقسيم بندي كرده و برايش محور تعريف كرده بودم ولي متاسفانه به شكلي بسيار متفاوت از آن چه كه ايده من به عنوان يك طراح بود اجرا شد. نهايتاً توانستم يكي از آن طرحها را، كه طرح مهارتهاي زندگي بود متوقف كنم، و درخواست كنم كه لااقل بعد از تعطيلات بتوانيم در مدارس به شكل واقعي آن را اجرا كنيم و يك تيم نظارتي داشته باشيم و لااقل در مورد يكي از پروژه ها اجراي آن را خودم به عهده بگيرم.
حالا البته قولش را دادهاند، نميدانم چقدر اجرا بشود. چالشهاي ما، قوانين دست و پاگير و متاسفانه احساس ناتواني زنان است و اين كه باورشان نميشود، زن ها هم مثل مردها ميتوانند صرف نظر از تفاوتهاي جنسيتي در هر موقعيتي كه هستند فعال باشند و توانمنديهايي دارند كه اگر فرصت ابراز آنها فراهم شود ميتوانند در صحنه اجتماعي فعال باشند. كما اين كه در دوران دانشجوييام، براي دانشجوهاي دختر و همكلاسيهاي خودم جاي تعجب بود كه چطور ميتوانم هم كار كنم، هم درس بخوانم و هم هميشه به عنوان يك دانشجوي ممتاز باشم؟
برايشان ميگفتم كه اول از همه توكل به خدا است كه بايد داشته باشيد، اگر چه از بخشهايي ما متفاوت هستيم ولي نبايد اين تبعيض در مورد ما روا داشته شود. دومين مسئله تلاش و پيگيري بود كه با استمرار و از پا در نيامدن تا اين لحظه خدا را شكر توانستهام فعاليتهايي را كه مد نظر داشتهام انجام داده و بر باور پدرم كه به من القا كرده بود: “زن يا مرد بودن هيچ فرقي ندارد استوار باشم “ صحه بگذارم.
انشاءالله در فرصتهايي كه پيش ميآيد ميتوانم با همجنسان و همراهان خودم، كساني كه با تمام وجود به مسائل، صرف نظر از جنسيت نگاه كردهاند همراه بشوم و مثل يك قطرهاي باشم در درياي توسعه انساني كه ضرورتي براي جامعه جواني مثل ماست.
در پايان از تمامي كساني كه اين فرصت را فراهم كردهاند تا بتوانيم نيرو بگيريم و انرژي براي كار و تلاش بيشتر داشته باشيم تشكر ميكنم. واقعاً احساس ميكنم ايدههاي جديد ما رويا نيست و اميدوارم كه خداوند كمك كند تا از سفره گسترده منابع انساني و منابع زيرزميني كه در اختيار ما گذاشته هر چه ممكن است بهره كافي ببريم.