سركار خانم فريده نظامي
متولد 1359در مشهد، داراي مدرك كارشناسي در رشته مهندسي كشاورزي از دانشگاه زابل،
مؤسس ومدير شركت كشت محصولات كشاورزي رزماري- سيستان و بلوچستان، زاهدان
به نام خدا
ضمن عرض سلام، قبل از هرچيز از برگزاركنندگان سمينار كه اين فرصت را در اختيار من گذاشتند تشكر ميكنم و بيشتر از هركس از سركار خانم صابر تشكر ميكنم كه در اين چندسال براي شناسايي زنان كارآفرين از تهران تا دورافتادهترين نقاط كشور سفر كرده و در چنين همايشهايي آنها را گردهم ميآورند. من از همينجا دست تكتك اين عزيزان را ميبوسم.
من فريده نظامي هستم. مديرعامل شركت كشت محصولات رزماري در شهر زاهدان كه يكي از محرومترين نقاط ايران است. من براي آغاز بحثم مايلم به چند سال قبل برگردم، به سالهايي كه ديپلم گرفتم. در آن زمان من به لحاظ درسي ضعيف نبودم، وقتي در كنكور شركت كردم در چند رشته مثل بيناييسنجي، فيزيوتراپي و كشاورزي قبول شدم. توصيههايي كه به من ميشد ميگفتند با تحصيل در رشتههايي مانند بيناييسنجي يا فيزيوتراپي ميتوانم با تاسيس مطب براي خودم يك آينده روشن رقم بزنم، در مورد رشته كشاورزي عكس آن را به من ميگفتند، ولي از آنجايي كه من به كارهايي كه با طبيعت سروكار دارد، خيلي علاقمند بودم در شته گياهپزشكي دانشگاه زابل مشغول به تحصيل شدم و در سال 79 تحصيلاتم را به پايان رساندم.
در آن زمان، مثل هر فارغالتحصيلي، يكي از دغدغههاي مهم من ورود به بازار كار بود. يادم ميآيد، آن زمان پدرم معاون آموزش و پرورش بود و بسيار تأكيد ميكردند كه من شغل شريف معلمي را انتخاب كنم، حتي بستر استخدامم در سازمان آموزش و پرورش نيز مهيا شد، ولي ديدم من اصلاً نميتوانم يك معلم عاشق به كارم باشم، به همين خاطر نپذيرفتم و خانوادهام از اين كار بسيار ناراحت شدند.
متوجه شدم علاقهام به كار كشاورزي بسيار زياد است، با ترددهايي كه در سازمان كشاورزي داشتم، ديدم اصلاً نميتوانم حالتهاي رئيس ومرئوسي و اينكه بخواهم براي كسي كار كنم و استقلال فكري نداشته باشم را بپذيرم و فهميدم كه اين كارها با اخلاق من اصلاً جور درنميآيد، بنابراين تصميم گرفتم خودم محصولات كشاورزي توليد كنم.
در اين راه، توليد محصولات گلخانهايي را انتخاب كردم و مشكلات زيادي نيز در اين مسير برايم به وجود آمد. يكي از مشكلاتم مخالفت 100درصد خانوادهام بود، آنها تحت هيچ شرايطي حاضر به فعاليت من در اين رشته نبودند، ضمن اينكه به دليل شرايط بد آبو هوا و خاك در زاهدان، براي اين كار اصلاً بستر مناسبي وجود نداشت.
مسئله ديگر، مسئله فرهنگي و عدم امنيت بود. به لحاظ فرهنگي، كار كردن براي يك خانم در آن منطقه ساده نيست، به لحاظ مسائل امنيتي نيز در آن منطقه براي آقايان امنيت برقرار نيست، چه برسد براي يك خانم.
در هر صورت با علاقه بسيار زيادي كه به اين كار داشتم و انگيزة زيادم براي حفظ استقلال فكري و كاريام با پيگيري توانستم مجوز احداث گلخانه در سطح 2 هكتار در يك منطقه دور از شهر كه حالت بياباني داشت را بگيرم و فعاليتم را شروع كنم.
آن زمان تازه متوجه شدم، براي اينكه بتوانم كارم را شروع كنم، بايد مجوز حفر چاه بگيرم. مسئولان اداره آب منطقهايي نيز به دليل خشكساليهاي متمادي و پياپي چندين ساله، در هيچ شرايطي اجازه حفر چاه را نميدادند، اما پس از صحبت با مسئولين توانستم مجوز حفره چاه را بگيرم. بعد از دريافت مجوز، تازه متوجه شدم كه هزينه حفر چاه را ندارم و خانوادهام نيز براي اينكه من از اين كار دلسرد شوم، هيچ حمايتي نميكردند؛ اما بالاخره هر دختري يك اندوخته زينتي دارد، همه آنها را روي هم گذاشتم و مقداري هم قرض كردم و شروع به حفر چاه كردم.
باتوجه به اينكه زمين من در منطقه بياباني بود، با تحقيقاتي كه كردم ديدم هيچ چاهي در آن منطقه به آب نرسيده است، اما با توكل به خدا و بعد از 2 ماه تلاش در عمق 55 متري چاه به آب رسيد.
در اين دوران از هيچ حمايتي برخوردار نبودم. در آن منطقه هم بيشتر، كارگران افغاني تردد ميكنند. كارگرهاي مقني افغان را ساعت 5 صبح خودم ميبردم و ميآوردم، صبحانه آنها را تهيه ميكردم. بعد از حفر چاه و گرفتن مجوز گلخانه، تمام كارهاي ديواركشي، تهيه شن و ماسه را پيگيري كردم و حتي خاك كشاورزي را هم خريدم. همه اينكارها را خودم انجام ميدادم و خودم بالاي سر كارگر بودم، تا بتوانم اين كارها را به پايان برسانم.
پس از همه اين زحمتها وقتي براي سال اول موفق به كشت شدم، خيلي خوشحال بودم. در آن زمان براي افتتاحيه طرح، يكي از نمايندگان مجلس آمد و هر كسي هم از وزارت كشاورزي ميآمد و مسئولان ميخواستند بگويند ما براي جوانها كاري انجام دادهايم، گلخانه ما را نشان ميدادند، ولي همين كه ميرفتند، ديگر تمام بود و كسي نبود به تقاضاي ما رسيدگي كند.
سال اولي كه كشت كردم، چون زياد وارد نبودم، به خاطر بادهاي موسمي كه در آن منطقه ميوزد، تمام پلاستيك ها و بوتهها كنده شد و تمام زحمتم به هدر رفت. سال دوم هم محصولات براثر سرمازدگي از بين رفت، اما از هيچ يك از اين موضوعات ناراحت نشدم، چون هر يك از اينها براي من پيامي داشت تا بعد از 5-6 سال بتوانم در كارم موفق بشوم والان خانوادهام يا ارگانهاي دولتي به دليل اينكه كارم را با آرامش در طول زمان انجام دادهام مرا يك فرد موفق ميدانند.
در اين مسير من مشكلات زيادي داشتم كه گفتن مشكلات زياد جالب نيست، اما همينقدر خلاصه كنم كه هر چه مشكلات بيشتر و مخاطرهآميزتر بود، انگيزه و پشتكار من براي ادامه كار بيشتر ميشد. من اين مشكلات، مثل مسائل خانوادگي، محيط فرهنگي و يا فضاي امنيتي- را مثل يك بازي شطرنج ميدانستم و همه چيز را به شكل حريف مقابلم درنظر ميگرفتم و خودم را موظف ميدانستم كه حريفم را كيش و مات كنم. به اين ترتيب در كارم موفق شدم.
ضمن اينكه بايد يادآوري كنم، از همان سال فراغت از تحصيلم، در دانشگاه آزاد اسلامي واحد زاهدان شروع به تدريس واحدهاي آزمايشگاهي حشرهشناسي، بيماريها و آفات كردم. بعد از آن كه دانشگاه آزمون استخدامي گذاشت، اولويت با كساني بود كه سابقه حقالتدريس داشتند، ولي من باتوجه به علاقهايي كه در خودم براي كار كشاورزي ميديدم، ديدم اگر بخواهم استخدام بشوم، از كار اصليام باز ميمانم، بنابراين حتي در امتحان استخدامي شركت هم نكردم.
از اهداف مهمم گسترش كارم بود و الان علاوه بر كشت خيار و گوجه، در زمينه كشت قارچ و برخي گلهاي زينتي و علوفه نيز فعاليت دارم. هماكنون در حال عقد يك قرارداد با شهرداري براي توليد گياه و نهالهاي زينتي هستم، همچنين با سازمان كشاورزي براي توليد نهالهاي كشاورزي در استان درحال گفتگو هستم.
من از اين كار چند تجربه مثبت ميخواهم بيان كنم: اول اينكه اگر كسي واقعاً به دنبال استقلال فكري است، با كار دولتي به اين هدف نميرسد، بايد خودش دست به يك كسب و كار كوچك بزند. دوم اينكه با اين كار توانستهام براي خودم و افراد پيرامونم ايجاد اشتغال بكنم و سوم اينكه فكر ميكنم ميتوانيم جوانان فارغالتحصيل را تشويق كنيم كه فقط به دنبال آگهي استخدام در سازمانهاي دولتي نباشند، به اين ترتيب وابستگي آنها به اين استخدامها كمتر ميشود.
نكات منفي كه در اين تجربه با آن مواجه شدم، كارشكني مديران است. متاسفانه هرقدر كه شما از رأس به سمت پائينتر ميآييد، اين كارشكنيها بيشتر ميشود. مثل يك محموله ميماند كه بايد از ده پاسگاه عبور كند. آن بالايي موافق است، اما مشكل در پاسگاههاي بين راه است. به نظر من صحبت كردن از مشكلات خيلي جالب نيست و توكل به خدا و پشتكار ميتواند آدم را موفق كند و به نظرم صحبت كردن از مشكلات يك كار بيحاصل است.
نكته ديگر اينكه از همان زمان كه در دانشگاه مشغول تدريس بودم، برخي دانشجويان دوره كارآموزيشان را در گلخانه ما ميگذرانند. در حال حاضر نيز سازمان نظام مهندسي، فارغالتحصيلان جوياي كار اين رشته را به اين شركت معرفي ميكند كه هماكنون 5 نفر آنها با قرارداد 9 ماهه در آنجا مشغول فعاليت هستند.
براي همه اينكارها، اولِ همه از خدا تشكر ميكنم و بعد هم فكر ميكنم هركسي تلاش بكند، قطعاً به يك جايي ميرسد.