خانم لغیا رویایی
تجربه كارآفريني
سرکار خانم لعيا رويايي، متولد دامغان، دارای مدرک کارشناسی ارشد، مؤسس و مدير شرکت تفلون کومه
به نام خدا
من لعيا رويايي هستم و در دامغان متولد شدم. در نوجواني پدرم را از دست دادم و در نتيجه خيلي زود يعني پیش از اتمام تحصيلات دبيرستانی جذب بازار كار شدم. البته نه به راحتي بلكه با تلاش فراوان توانستم شغلي را در يكي از ادارات دولتي بدست آورم. بديهي است كه 40 سال قبل براي خانمها مشاغلي آن چنان نبود بلكه در استخدام ادارات، حداكثر منشي و يا در آموزش و پرورش، تدريس بود.
در ضمن شروع به كار، با توجه به شخصيت خانوادگيام شغلم را كه در واقع كار دفتري و تايپ بود براي خودم كافي ندانستم و از همان زمان شروع به ادامه تحصيل دادم و ضمن كار، كسب علم نمودم و با وجود كار فراواني كه بر عهدة من بود از كوچكترين لحظهها براي يادگيري استفاده مي کردم حتي در مسير كار، منزل يا كلاس، سعي ميكردم از كتابهاي درسي بهرهاي بگيرم. با اخذ ليسانس و به دست آوردن رتبه اول در دانشگاه، امكان استفاده از بورس تحصيلي برايم فراهم شد و براي تحصيل در مقطع فوق ليسانس به كشور هلند رفته و پس از پايان دوره به ايران برگشته و در وزارت صنايع مشغول شدم. در همان زمانی كه در هلند بودم از طريق يكي از روساي دانشگاه فني مهندسي براي تدريس دعوت شدم و مدت 10 سال در اين دانشگاه تدريس کرده و عضويت هيأت علمي را هم داشتم.
هم زمان كه مشغول كار تدريس بودم در دانشگاه تهران در رشته مديريت بهداشت و بيمارستان مشغول تحصيل در مقطع فوق ليسانس شدم. البته شركت در دانشگاه بيشتر به منظور استفاده از مرخصي بدون حقوق بود كه براي ادامه تحصيل ميدادند و من از اين فرصت استفاده كرده و در كارخانجات اتمسفر با سمت مديرو عضويت در هيأت مديره، مشغول به كار شدم.
كار در وزارت صنايع و كارخانجات اتمسفر كه بيش از 1000 كارگر داشت براي من بسيار ارزنده بود. در اين زمان جنگ تحميلي شروع شده بود و همسر من كه نظامي بود روانة جنگ شد و من به دليل اين كه دو فرزند كوچك داشتم به ناچار كار را رها کرده و در خانه ماندم. در منزل هم مشغول نوشتن پروژه براي صنايع مختلف شدم كه بعد از انقلاب فرصت سرمايهگذاري براي طبقه تحصيل كرده را فراهم کرده بود، و هم كار كارشناسي دادگستري را انجام ميدادم.
با توجه به اين كه اشتغال در وزارت صنايع و كارخانجات اتمسفر فوقالعاده وقت مرا پر ميكرد من با اين كار ارضاء نميشدم و بالاخره با فكر اين كه اين همه تجارب را بايستي مورد استفاده قرار داد تصميم به ايجاد يك واحد صنعتي گرفتم و با مطالعه چندين پروژه در زمينه ساخت پلوپز يا كپسول گاز و ظروف تفلون و چيني با مشاوره با همكاران در وزارت صنايع، بر ايجاد يك واحد ظروف تفلون توافق شد. زيرا كه در آن زمان ارز زيادي از بابت واردات اين نوع كالا از كشور خارج مي شد و كالاهاي وارداتي هم فاقد كيفيت بود.
پس از اخذ موافقت اصولي، مشكلات فراواني چهره خود را نشان داد. زيرا سرمايه كافي نداشتم. حتی رايزني با افراد مختلف اعم از فاميل و دوست و غريبه هم حاصلی نداشت و هيچ كدام حتي نزديكترين دوستان حاضر به قبول اين كه موفقيت نصیب ما خواهد شد نبودند.
بالاخره من با برادرم كه تحصيلات مديريت داشت مشاركت کردم که ايشان هم سرمايه آن چناني نداشت. من براي اخذ وام از بانك سپه شايد بيش از چندين ماه هر روز مراجعه داشتم تا بالاخره موفق به اخذ يك وام براي ساخت و ساز و توليد اين كالا شدم که البته كافي هم نبود. به هرحال با مراجعه به سازمانهاي مختلف براي جذب توجه آنها بالاخره موفق شدم با وجود اين كه هنوز توليد شروع نشده بود، قراردادي با كمك يكي از موسسات دولتي كه واقعاً سبب بقاء اين واحد شد انجام دهم كه ماهيانه سه هزار سرويس يعني 27 هزار قطعه به آنها بدهم و در ازاي آن وجوهي دريافت كنم كه اين خيلي موثر بود و من توانستم اين واحد را به توليد برسانم. با شروع جنگ و رسيدن بمباران به تهران كار بسيار مشكل بود. من هر روز به كارخانه ميرفتم زيرا پرسنل ما كمتر سركار ميآمدند و در شرايط آن زمان كار مثل شرايط عادي نبود. در زمان جنگ مشكلات زيادي بوجود آمد و پس از قطعنامه وضع بدتر شد. مشتریان با انعقاد قراردادهاي سنگین، كالاهاي زيادي خريداري نموده ولي متاسفانه پس از جنگ از قراردادهای امضاء شده انصراف ميدادند و شرکت هر روز با تعداد زيادي چك پشت باجه بانک ها مواجه ميشد كه به دلیل به هم خوردن نظم مالی، توان پرداخت آن نبود. زیرا تب و تاب خريد تمام شده بود و مردم نيازی به ذخيرهسازي كالا نداشتند و متاسفانه شرکت به هر شكلي ناچار بود که این مشکل را حل بکند و تولید را به نقطه سربه سر برساند.
به همین دلیل همه روز ظروف را داخل ماشين ميگذاشتم و مغازه به مغازه از ابتداي شهر تا انتها به مغازهها ارائه ميكردم. بالاخره با وجودي كه بازار براي كالاي خارجي بسيار خريدار داشت و فرهنگ حاكم برجامعه ترجیح كالاي خارجي ولو با كيفيت پايين بود، توانستم موفق شوم.
در اين زمينه حتي به تمام روابط عمومي بانكها مراجه کرده و از آنها خواستم كه براي جوائز به جاي سكه از كالاي ايراني استفاده كنند و آنان را با دلیل متقاعد کردم كه 20 يا 30 تومان پول نقد جايزه، به سرعت خرج ميشود و اسم بانك از ذهن افراد خارج ميشود. پس بهتر است كالایي باشد كه خانواده هر روز با آن سروكار دارد. به هر صورت با تلاش فراوان از اين بحران نجات يافتم و خدا را شكر توانستم واحد را سرپا نگهدارم.
پس از اين كه بازار از ظروف تفلون اشباع شد، در نمايشگاههاي خارج از كشور شركت ميكردم و توضيح ميدادم كه از نظر كيفيت ما بهترين هستيم ولي چون بستهبندي مطلوبي نداريم نميتوانيم رقابت كنيم. اين مسئله در همه زمينههاي صنعت وجود دارد و داشت تا اين كه با توجه به اين كه 15 سال از تاسيس واحد ميگذشت، به اتفاق دو نفر از دوستان ديگر اقدام به ايجاد يك واحد بزرگ چاپ و بستهبندي با استفاده از تسهيلات ارزي دريافتي نمودم كه اين واحد در يكي از شهركهاي اقماري تهران با مدرنترين ماشينآلات خارجي مدل 2003 احداث شده است. اين واحد از سال 1383 و 1384 توانسته خدمت بزرگي در زمينه چاپ جعبه و بستهبنديهاي مختلف براي صنايع كشاورزي مانند خرما و ليموترش (كه قبلاً در گوني ارائه ميشد) ارائه دهد هم چنين در زمينه ارائه جعبههاي صادراتي و خدمات فرهنگي نظير نشريات و كتاب نيز نقش اساسي داشته است.
یکی از مهم ترین دست آوردهای این کار این بود که سبب جذب تعداد زيادي نيروي جوان به بازار كار شد كه تأثير بسيار موثري در زمينه جلوگيري از اعتياد و فقر داشته است.
بله خواستن توانستن است و ما در عرصه كار و تلاش نبايستي نااميدانه به جلو برويم بلكه با توكل به خداي بزرگ و تلاش و اميدواري سعي براين کنیم كه به هدف تعيين شده دسترسي پيدا کرده و در اين زمينه از هيچ كوششي به ویژه نوآوري و ارائه كالاي با كيفيت مطلوب و جلب رضايت مشتري دريغ نکنيم كه در اين زمينه به خودي خود سود ما هم تأمين خواهد شد.